۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه

بهار

فصـل ِ بی بارانی ِ دیگــر رسید . . . . ابــر را دلتنگی ره، سر رسید

شبـنم از دلبـرگها، نـوری چشیـد . . . . قطره اشکی نقش گلبرگی کشید

بـاز بـاران، زیـر بارانهــا خـزید . . . . باور ِ باران، ز ابری گـل خرید

شبنم از گلبوته ها، گـل را شنـید . . . . تا زمین خشک را، باران چکید

روز، از دلتنگی ِ دل، بستـه شـد . . . . آرزوی ِ خوبی از گل رٌسته شد

باد و دریا، موجها را خستـه کرد . . . . شادی پـرواز را، گل دسته کرد

ماه را دریـا، چـو پشت ِ ابـر دیـد . . . . در نسیمی، مـوج را، آبی کشید

بــال بگشــــــــــودند، دل آوازها . . . . در غـروب ِ کوچه ها، پروازها.


احمد شربیانی 14/02/1388 تهران

۲ نظر:

Unknown گفت...

با سلام،
در آغاز گشودن اين خانه ي مجازي را شادباش مي گويم و در ادامه اميدم به سرسبزي و سرشاري اينجا به مانند دل دريائي اتان است.
از سروده هايتان که مالامال از اميد و زيبائي هاست، هميشه لذت مي برم و از اين بهار ِ باراني اتان بيشتر.

"....
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد......."

آرزوي روزهاي مملو از شادي، نشاط، سر زندگي برايتان دارم.

جباري

ا.شربیانی گفت...

آزمایشی