۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبه

فراموشخانه

گم کرده ایم و آسان میگیریم دست های کودکی مان، خنده هائی را که به فراموشخانه فرستادیم به قیمت داروها اضافه کنیم، و ده، بیست، سی، چهـل را از زیر پایمان برداریم. شاید بار دیگر بتوانیم آن اسب چوبین را سـوار شـویم. باید صف مـدرسه را مرتب کنیم. به کلاس درس سلام گوئیـم. بگـردیم، تا نیمکت ها را پیدا کنیم، و ورقه های امتحانی را روسفید. هنوز به تماشای سیلاب ها مشغولم. شب ها روی یخ های کودکیم سرسره، بازی می کنم. هر چهـارشنبه آتشی در دل روشـن، و در طول هـفـتـه خاکسترهایش را به موهـایم می بخشـم. وقتی تب کنم، آبکندها و سدبندهای کودکیـم، به دادم می رسنـد. تا سیر، شنا کنم و دست و پائی بزنم. آوای خروس سحری را صدا می کنم، تا غم چهار دیوارم بشکند. بازگشت دره های پر از عطر پونه و کاکوتی میسر نیست. بهار را در ذهن خود آغاز می کنم. سعی در سکوت. تا بال زدن کبوترهایم را آشفته نسازم. گم کرده های زیادی زیر بالش دارم. باز هم باید بگردم. پس کوچه های ِ چشمه سارهای آشنا را. باید دوباره آنجائی را ببینم ،که نقشه ای تهاجمی برای یورش به جالیز، برای ربودن خربزه و هندوانه های کال از طریق آبکندها داشتیم. یکی از ما بهانه ی گرفتن کبریت، بوستانبان را دنبال می کرد. تا وارد چارداق و سایه بان خود شود و ما سینه خیز راه خود می گشودیم.

احمد شربیانی 26 فروردین 1388

۴ نظر:

وجیهه گفت...

غروب شد آسمون غریبه بهارشد، خونه پرغبارشد، رنگ ابهام پیچید تو کوچه ها
قدیما انگاری که چن روز پیش بود چه رفیق و خوش بودیم با بچه ها
غروبا که کوچه های زندگی نفس می زد با قلب ما
غروبا که رد می شد زندگی از تنهایی یا
قدیما قشنگ بود، آرزو هوا می رفت با بادبادک
بچه ها داره می یفته زود باشین بیان کمک
خنده ها و گریه ها، دویدنا افتادنا
بچه ها مسابقه تا مدرسه، کجایی تو زود باش بابا

ناشناس گفت...

سلام با عرض ادب و احترام خدمت شما دوست عزيز
بايد بگم اگر كمي متن هاي زيبايتان را روانتر بنويسيد و از كلمات ملموس تر استفاده كنيد و البته با فونت درشت تر خيلي بهتر است چون با اين فونت بيشتر براي خواندن متن وقت مي گذاريم تا لذت بردن و استفاده كردن از متن هاي زيبايتان .
با تشكر

هیوا گفت...

یه «صدآفرین» گنده برای بچه‌ی شیطونِ روزهای دور و نزدیک

ا.شربیانی گفت...

هیوای نازنین ممنون، صد آفرین ها را نگه میدارم، اما زمان ما بچه ها سر صف صد آفرین می گفتند، امور چاپ به راحتی این روزها نبود، چه مرارت ها کشیده ام برای فونت فارسی. صد آفرین شما را به آن حساب میگذارم، با سود نمیدانم چند درصد. هیچوقت نداشته ام تا بدانم.