۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

عقد یک خاطره

رگ ِ گلبرگ، ز خوش رقصی آن ابر تپید، ساقه با پیچک ِ نوخاسته، عهدی می بست، به تماشای بهار، عقد ِ این خاطره، در معبر باد، پیش ِ یای ِ خورشید، و صلیبی ز درخت، که به اندازه ی خوشبختی بود.
احمد شربیانی 21/01/1388 تهران

هیچ نظری موجود نیست: