۱۳۸۸ خرداد ۱۸, دوشنبه

حیرت


و هنوز حیرانم، حیرت از سبزی هر سبزه که برگ، حیرت از بودن و آرامش و مرگ، حیرت از گردش چرخ، راحت و زحمت و برخ، باز باریدن باران که تراوید ز ابر، یا زغرّیدن رعد، که بغرّید چو ببر، حیرت از صبح که روشن می خواست، قامت هر شب تار، حیرت از صحبت و یار، حیرت از نور به روز، مادران دل سوز، حیرت از خیسی احساس بشر، در تراویدن یک شبنم ِ تر، که چو روئید ز اندوه، جهان یکسره سرد، یا چو خندید، زمان یکسره شاد، حیرت از برگ گلی، شعر و آهنگ دلی، حیرت از چهره ی خورشید به هنگام غروب، ارغوانی، مرغوب، حیرت از خوشه ی یاس، ای دل هرگز مهراس.
برخ = نصیب، بهره، قسمت
احمد شربیانی 18/03/1388 تهران

۱ نظر:

ناشناس گفت...

Simply remain with the life that is dancing in you, breathing in you, alive in you
vj