۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

خوشه چین

من خوشـه­چین دامـن دشـت و طبیعتم، در وسـع طینتم، گاهـی نوشتـه­ای، گاهـی ترانـه­ای، می­راندم به پیش، من یال اسب را، چسبیده پر ز بیم، گاهی صداقت یک ابر و قطره­ای که می­چکد از ابر و آفتاب، انگار می­رباید از وجود، تنها توان من، احساس را سوار سمندی در می­برم ز معرکه­ی در زیر ماهتاب، گاهی به قهقهه­ای شاد می­شوم از جواب کبک، لبخنده­ای ز ناز، گهگاه می­گریم ابر را، در صفحه ی سفید، با سرعتی شگفت، در ارتباط با جهان، گاهی نسیم را می­پرورم درون دلم، چرخشی مدام، در این شگفتی دنیا، بهشت سبز، گاهی از این که سالها، تنها مصاحبم مونیتوری، اعداد و الگوریتم، خسته می­شوم، آنگاه می­نویسم، از بهر دوستی که دوست داشت، پرواز را، دل را گرو نهاد تا آشتی کند با یاد، و آرزو به باد دهد، هر دم به انتظار. احمد شربیانی 20/02/1388 تهران

۲ نظر:

ا.شربیانی گفت...

آزمایشی

ناشناس گفت...

www.sedaqatemahz.blogspot.com