من خوشـهچین دامـن دشـت و طبیعتم، در وسـع طینتم، گاهـی نوشتـهای، گاهـی ترانـهای، میراندم به پیش، من یال اسب را، چسبیده پر ز بیم، گاهی صداقت یک ابر و قطرهای که میچکد از ابر و آفتاب، انگار میرباید از وجود، تنها توان من، احساس را سوار سمندی در میبرم ز معرکهی در زیر ماهتاب، گاهی به قهقههای شاد میشوم از جواب کبک، لبخندهای ز ناز، گهگاه میگریم ابر را، در صفحه ی سفید، با سرعتی شگفت، در ارتباط با جهان، گاهی نسیم را میپرورم درون دلم، چرخشی مدام، در این شگفتی دنیا، بهشت سبز، گاهی از این که سالها، تنها مصاحبم مونیتوری، اعداد و الگوریتم، خسته میشوم، آنگاه مینویسم، از بهر دوستی که دوست داشت، پرواز را، دل را گرو نهاد تا آشتی کند با یاد، و آرزو به باد دهد، هر دم به انتظار. احمد شربیانی 20/02/1388 تهران
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
آزمایشی
www.sedaqatemahz.blogspot.com
ارسال یک نظر