دشت را، حیرت ِ شب، میدانم.
تیر ِ غیبی که ز صیاد، به آهوی ِ دلی
قطره خونی که چکید، از دل ِ دوست.
اشک، درچشمه، مهیا، برپا.
شوق ِ پیوند ِ گلی، با دنیا.
منظر ِ صبح، به سوی دریا.
آری، آری.
شستشوی ِ دل ِ غمگین ِ هماره شیدا.
ابر ِ غمگین ِ مه آلود ِ خزان را، چه خبر؟
بغض را، میگویم.
قطره را، شوق ِ بارانی ِ جان.
از همان شوق، که کبوتر دارد.
که وزد نرم و کند خیس.
درد ِ تنهایی ِ هر برگ ِ خزان.
بغض را،
مثل ِ گودال ِ عمیقی که، ببلعد، هرچه موج است در آب.
کار خود می دانم.
گوئیا، در ترازوی بهار، داغ تابستانم.
راه را باز کن، ای کوچه محل ِ قدمت.
خون و رگهای ِ دلم، پرپر ِ فرش ِ گذرت.
احمد شربیانی - 12/11/1388 تهران
۷ نظر:
اون قدیما که بادش بخیر. پشت بامها را که کاهگل میکردند، در حقیقت تخم شقایق نیز در پشت بام های کرمانشاه میکاشتند، گلها که خود رو باز می شدند، به آن گلها « گل ِ کاسه شـِکـَنه » می گفتند، اگر کسی این گل را می دید، اعتقاد بر این بود که حتما کاسه ای چینی خواهد شکست. فوری گل شقایق را می کندند و دور می انداختند، نمیگذاشتند بماند، تا باعث شکستن کاسه ای دگر نشود.
شاید هم شکستن تمام کاسه های چینی ارزش شکستن یک گل رو نداشت.
درست میگم آقای دانشگر؟ به نظر شما چی؟
نوربخش
سپاسگزار جناب نوربخش و جناب دانشگر، ایشان بلادرنگ میخوانند، تصویر را که دیدند، فرمودند: گل کاسه شکنه، داستان را پرسیدم فرمودند. خواستم بنگارند، تا در یادمان بماند، شاید فرجی شد. جناب نوربخش شما باغبان هستید، باید هم از گلها حمایت کنید. در نچیدن گل ها با شما هماهنگم حتی به قیمت تمام کاسه های چینی قدیم، اما گل های چیده را گاه برای دوستان، دسته میکنم.
من اون یکی نوربخشم، این یکی نوربخش نه، اون یکی نوربخش، اون جناب نوربخشی که میگید فکر نمی کنم نظرشون دقیقا این باشه، ضمنا خدمت عموی محترم عرض کنم که آره، منم تعجب کردم که آقای دانشگر چطور شد که نوشتند!!!!!!!!!!! :-))))))))))))))))))
و.نوربخش
hello... hapi blogging... have a nice day! just visiting here....
سرکار محترمه اون یکی نوربخش دختر گل عمو ممنون از رد پایی که مزین فرمود.
Thanks for visiting and have a nice day
ارسال یک نظر