هوای شب گرم بود. بیرون محوطه، روشنائی اندکی داشت. برای فرودادن هوای شب، نیم ساعتی بود که از بلوک، بیرون زده بودم. همتی که به ندرت و به دلخواه نصیبم میشود، همیشه بهانهای برای کار، و نداشتن حوصله، در آستین بلندم دارم. آرام راه افتادم. میخواستم درنگی با خود، داشته باشم. گاه، برای همه پیش میآید. پزشکان و دوستان مصلح، همیشه توصیه میکردند به راهپیمائی. بین بلوکهای سیمانی شهرک، کاری است که همه، از شش بامداد تا سه ساعت مانده به ظهر، و عصرها بسته به فصلی که هست. این روزها، از ساعت شش بعد از ظهر، تا ... جوان و میانسال و پا به سن گذاشتهها انجام میدهند. کار پسندیدهای جلوه میکند. از پلهها پائین رفتم. انگار به دلیل حضورم، سکوتی برقرار شد. سپس، صدای جیرجیرکها سکوت را شکست، گوشم را نوازش داد. صدای گذر ماشینهای عبوری، از جادهی واقع در جنب شهرک، همیشه هست، اما بیست سال است به آن عادت کردهام. گاه، برایم سکوت جلوه میکند. هر چند در میانسالی، که در میرداماد خانه داشتم. وقتی برای دید یا بازدید، به خانهی دوستی یا وابستهای از اقوام میرفتم، یا میرفتیم. همیشه با خود میاندیشیدم، این هیاهو را چگونه تاب میآورند!
راه شمال را بین بلوکها، در پیش گرفتم. به آسمان نگاه کردم. تک و توک ستارههای کهکشان راه شیری، چشمک میزدند. کهکشان از سویی تا سوی دیگر آسمان کشیده شده، امتداد داشت. اندیشیدم. شاید، هر یک از آن ستارهها، چشمان منتظرانی باشند، که در جاهای دور، شاید هم نزدیک، از بس به آسمان نگریستهاند، نور چشمانشان را، به آن ستارهها قرض دادهاند. چشمک زدن ستارهها را فرض کردم، زمانی اتفاق میافتد، که منتظران پلک برهم میزنند. دلم میخواست، این اندیشه را برای شنوندهای باز گویم. بعد با خود، به جلوههای صوتی و تاثیر سخن واژگان، و جملات در هر سخنرانی فکر کردم. روشهای زیادی را در ذهن، برای نوع بیان، با خود زمزمه کردم، پروراندم. مشکلم این بود که چگونه میشود، یک واژه، یا یک جمله، شنونده یا جمعی را تکان میدهد. آیا کار و تمرین با اصوات این کار میکند، یا جلوهی جمال واژهها، یا جذابیت مطلب و شیوایی پیام سخنران آن هدیه با خود دارد. اندیشیدم. لحن شوقانگیز در این میدان، چه تاثیری میتواند بر همصحبت، دوست، شنونده یا مخاطبین یک کلاس و جلسهی سخنرانی، داشته باشد. بعضی به مکثهای متقاعدکننده، بسنده میکنند. بعضی، کلام آهنگین برمیگزینند. آیا پیچش معنی در لفاف کلمات معماگونه، مهم است؟ آن چه روش و کدام الگوست، که میتواند تمام توجه شنونده یا شنوندگان را، یکباره به خود جلب و جذب کند. چگونه است که گاهی، فقط صدای سادهی اتفاق نادری، تمام توجه و عنان اختیار ذهن ِ کسانی را که، هر یک به کاری مشغول هستند، در لحظه، به کنترل میگیرد. یا کار ساده و بیاهمیتی، در صف طویل کارهایی مهم که ذهن، ظاهرا باید به آنها بپردازد و پردازششان کند، چگونه یک باره توجه به آن کار ساده جلب میشود، و آن کار به ظاهر بیاهمیت خود را، به رتبهی اول در صف پردازشگر ذهن ارتقاء میدهد، و به اولویت اول خود را میرساند. چگونه است که عدهی بیشماری انسان، با علایق و سلیقههای متفاوت، همه، دل به تماشای گردش توپی، در میدان مسابقه میدهند؟ و در حالتهائی که، احتمال پیروزی فردی یا گروهی بر دیگری و دیگران هست، همه یکجا به هیجان میآیند. در نهایت، برای خود چنین استدلال کردم: شاید، اولویت اول ذهن، حفظ موجودیت خود باشد.
احمد شربیانی، تاریخ انتشار و نگارش: 30/04/1389 تهران
۵ نظر:
چه خيال قشنگي.ستاره ها و منتظران.اما اينكه نوري كه ما ميبينيم نور ستاره هاييست كه سالها پيش مرده اند...شايد نگاه منتظران اين نور را زنده نگه ميدارد.
سلام جناب اقای شربینی. من آذر هستم دوست شما در گودریدز.
درباره ستاره های اسمون و دلیل سوسو زدنشون خیلی دلچسب و زیبا گفتید. در مورد علت دویدن کلی ادم دنبال یه توپ تو زمین فوتبال و هیجانش من رو هم به فکر می اندازه که چی بشه... اما شاید خاصیت زندگی اینه که یک چنین چیز هایی بلکه باعث شه آدم ها کمی از جنگ و جدال دست بردارن و کمی لذت ببرن و هوای همدیگه رو داشته باشن.
خیلی خوب می نویسید:)
سلام سرکار خانم نگار نازنین، حق با شماست. شاید آن نور را نگاه منتظران تقویت میکند، حتما اثر داپلر یا دوپلر یادتون هست. بین راه به هم میرسند و حال شما چطوره، از زمین چه خبر ، خورشید شما چطور و الی ...
.
سلام دوست عزیز سرکار خانم آذر، از این که سرزدید و خواندید سپاسگزارم، حق با شماست خاصیت زندگیه، هستی، گاه آرزو میکنم، کاش میتوانستیم هر رویدادی را هم از بالا ببینیم، از کل به جزء و هم از پائین به بالا از جزء به کل. آنگاه شاید رویدادها تلاقی بردار اندیشه ها بنمایانند با تصویری هولوگرافیک. امید که لذت نسیم پگاه با شما باشد و خبرهای شاد همراه دسته های گل رز برایتان به ارمغان آورد.
سلام استاد
لطفا پیاده روی رو از شب به صبح خیلی زود منتقل کنید. (موقع اذون صبح و سحر که شما خیلی دوستش دارید)چون شبها درختها اکسیژن هوارو میگیرن و دی اکسید کربن آزاد میکنن تو هوا.
امضا: ناشناس
سلام ناشناس عزیز، نوشته بودم انگار به ندرت، شاید دو سال یکبار به آسمان شب نگاهم بیفتد، سپاسگزار راهنمائی و یادآوری و توصیه ی پگاه برای دیدن و همراهی با دمیدن کجاوه ی نور
ارسال یک نظر