۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

ساز دل


باز صبوحی سخن آغاز کرد
عربده­جوئی غزلی ساز کرد

باز جرس از نفس افتاده است
نام قشنگی که قفس داده است

مست سرابست، قلم می­زند
در شب ِ تاریک قدم می­زند

عاشق ِ دیوانه­ی پندارهاست
کاشف ِ آزرده­ی اسرارهاست

قصه­ی آن ماه، همان آه او
چشمه­ی مهتاب کند آرزو

شب زده و یاغی هر گفتگو
در پی تحقیق و فلان جستجو

تشنه­ی هر بوی، که باد آورد
قطره­ی ِ بارانی ِ یاد آورد

عطر بهاران من و اسم تو
روح هزیران من و جسم تو

تشنه چراغی به لب ِ چشمه­ها
آبی هر آب، به سر چشمه­ها

باتو از این راه گذر کرده­ام
شاهد ِ بیتی که نظر کرده­ام

باز در اندوه، دلم بسته شد
سنگ صبوری ز دلم خسته شد

ساز دل ای ساز دل ای ساز دل
ســر کنـــم، آواز دل، آواز دل

مستم و دیوانه تو هستم بگیر
نیست مرا هیچ، تو دستم بگیر

احمد شربیانی: نگارش 20/06/1387 انتشار 06/04/1389هجرت شمسی تهران

۹ نظر:

نگار گفت...

چه احساس خنکی به آدم دست میده-تو این روزهای گرم- با دیدن این تصویر.زیبا بود.

ا.شربیانی گفت...

ممنون که سر زدید نگار نازنین

نگار گفت...

سلام آقای شربیانی عزیز.
ممنون از اینهمه لطف.برای من صد البته دلگرم کننده بود.موافقم که ریاضیات تعصب میاورد و بنظرم تعصبی بجاست.تحصیلات شما مجموع دو رشته مورد علاقه منه.مانا باشید.

ا.شربیانی گفت...

سلام ای نگار نازنین
از این که قلم رنجه کردید متشکرم، شاید هم باید بنگارم، از این که با نوک انگشتان دستتان کلیدهای کیبورد را نوازش کرده، دستی به این مناسبت به سر و گوش آنها کشیدید و نواختید، ممنونم. می نگارم تا نگار بنگارد.
پایدار و سرفراز و شادان بمانید.

باقري فرد شربياني گفت...

آقاي شربياني سلام
خوشحال شدم كه يك همشهري اهل ذوق پيدا كردم دوست دارم مطلبي كه در باره شربيان نوشتي در وبلاگ آشنايي با شربيان لينك كنم البته خواستم اول اجازه بگيرم . پس منتظر جواب هستم

ا.شربیانی گفت...

سلام جناب باقری فرد نازنین، خوشحال میشوم که لینک فرمائید، یک مطلب دیگر هم راجع به « دوی دا » هست لطفا آن را هم لینک کنید.

ناشناس گفت...

سلام
با قراردادن این شعر در وبلاگ، منو یاد گذشته ها انداختین و اشکم رو درآوردید.
سازدل ای سازدل ای ساز دل
سرکن آواز دل آواز دل
اما تصویری که در یکی از پستها نوشته شده با دیدنش احساس خنکی به آدم دست میده من نوتونم وبینم.
بعدشم ریاضیات تعصب نمی یاره. مخالفم :-)
امضا: ناشناس

ناشناس گفت...

تو دنیاهای تنهائی، هوای ماه می یاد آروم
هنوز از کوچه های شب، صدای ماه می یاد آروم

صدایی که دلم می خواد، شناورباشه تو حسش
صدایی که دلم می خواد، تا آخر باشه تو حسش

صدایی که پُرِ عشقه، پُر از فانوس شبگرده
صدایی که نمیدونه، منو غرق خودش کرده

من مبهوت سرگردون، شب مهتابو دوس دارم
خدایا چشمه ی سردو، زلال آبو دوس دارم

من تنها نمی دونم، تو این دنیا چی کار دارم
با این شهر پر ازخالی ی بی رویا چی کار دارم

خداوندا مرا پُر کن، مرا لبریز کن از آن
از آن رازی که می دانی، از آن سرمستی ی پنهان

خداوندا مرا در خود، معطر کن، مکررکن
مرا غرق جنونِ واژه های سبز باور کن

منو گم کن تو احساسی که می دونی
......


امضا:ناشناس

ا.شربیانی گفت...

ناشناس عزیز
متاسفانه همه ی عکس ها را فیلتر کرده اند، حتی کالیگرافی یا فاطمة الزهرا را، نمیدانم چرا؟ ممنون که نگاشتید. برای پسر پسرعموی نازنیم که در تصادف به روز نوزدهم به رحمت حق واصل شد، مطلبی نوشته بودم، اما عکسش داونلود نشد. شاید دیگر نباید به تصویر هم دلخوش کرد.