۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

بهاران






















دشت های ِ وسیع ِ گل های ِ وحشی، همه جا گل های ِ آبی ِ روشن، زرد ِ روشن و سفید بهاری. دیدن، چه لذتی دارد. تماشای ِ سبزه ها، آنگاه که ببینید و حس کنید با چه حرصی روشنائی می نوشند. در آفتاب ِ بهاری، قدرت بی همانندی هست. مثل ِ جادو اثر می کند. با این که اشعه ها در بهار، سردتر از نیزه های نور تابستان است. اما نیروی بیشتری گویا بهار را یاری می رساند. به نظرم، آفتاب رنگ پریده ی بهاری همان اثر اولین عشق را بر انسان دارد. هیچ فراموش نمی شود. کلام اما در بهار، قدرت نفوذ خود، از دست می دهد. هرچه بیشتر زیبائی بهار، به تصویر درآید، گویا کفاف حتی صدای ِ یک پرنده، یا بوی ِ شکفتن ِ یک گلبرگ را هم، نمی دهد. پس، باید سکوت کرد. مبادا که این سـِحر، باطل شود.
نگارش: احمد شربیانی 21/01/1389 تهران

۱۰ نظر:

زهره گفت...

درود
با نوشتاری درباره ایندیرا گاندی بروزم
در ضمن عکس هایی که در تارنگار خود استفاده می کنید بسیار زیباست.

ا.شربیانی گفت...

با سپاس از یادآوری، مقاله را خواندم، خوشحالم که عکس ها را پسندیده اید.

ناشناس گفت...

سلام
تارنگار یعنی چه؟
یعنی جایی که نگار در اون تار می زنه؟
نگاری که تاره (کدرومات یا همون تاریک؟)؟
نگار از بس تکون نخورده تارگرفته؟
تار عنکبوتی که می نگارد؟
محلی که دراون تارعنکبوت نگهداری می کنیم ؟
لانه ی عنکبوت شاعر؟
شایدم تارموی نگاربه تارعنکبوت تشبیه شده
توجیب جا میگیره؟
نگارم نگارم تورو خیلی دوس میدارم
نگارم نمی دونی بی تو من چه حالی دارم
......
ستاد شفافسازی فرهنگستان ادب فارسی :-)

ا.شربیانی گفت...

.
.
برادر ناشناس، نگار من به مکتب نرفته و خط هم ننوشته.

ناشناس گفت...

نگارم نگارم که به مکتب نرفتی و خط ننوشتی، تورو خیلی دوس می دارم
نگارم که به غمزه مساله آموز صدمدرس شدی نمی دونی بی تو من چه حالی دارم

ستاد فرنگستان فارسی :-)))))))))

ا.شربیانی گفت...

.
.
ستاد فرنگستان فارسی عزیز، سه جغله دارم، جغله ها هم بی گناهند هم ستاد کنترل، از سوی نظام مقدس خانواده و وابستگان دربار ما، یکی دو سه تا از همان، شش «بازدید کنندگان» که صف کشیده اند، لطفا حرف های سیاسی ننگارید.آرتروز دارم.

ناشناس گفت...

خب وقتی کلمه ی نامانوس تارنگاررو به کارمیبرید منم مجبورم برای شفافسازی از شعرهای مانوس استفاده کنم. تقصیر من نیست. مجبورم.
ستاد فرنگی فارسی :-)))))))

ا.شربیانی گفت...

.
.
من هرگز از واژه ی تارنگار استفاده نکرده ام، معنی اش نمی دانم، قدیما نبود، واژه های جدید هم یادم نمی ماند، حافظه کوتاه مدتم یاری نمی کند، اما شما همچنان شفافسازی بفرمائید، ما که بخیل نیستیم

ناشناس گفت...

شما هم یه بار نوشتین: به قول یه ناشناس دیگه کاش این شعر رو درتارنگار خودت می نوشتی :-))))))))
من آخرش نفهمیدم نگار شما چه جور تاری می زنه؟

ا.شربیانی گفت...

.
.
سه تار میزنه